خجالتی
بچه ها الان که دارم این مطلب رو مینویسم از خجالت دارم آب میشم 
یکم پیش رامین با دوستش یا بهتره بگم همکارش آقای یونس از استانبول با اسکایپ
صحبت میکردند ، منم نشسته بودم کنار رامین داشتم ساکت حرف اون دو تا رو گوش میکردم
نه من میدونستم که وب هم بازه نه رامین ، نگو که دوستش فقط منو میبینه و صدای
رامین رو داره 
منم روسری نداشتم حالا خدا رو شکر که فقط روسری نداشتم و بلوزم
هم یقه سه سانتی بود 
حالا کی فهمیدیم که وب داره ؟
یونس برگشت گفت رامین سلام به ( ینگه ) همون زنداداش برسون ؛ رامینم جوابشو داد
اما من دوهزاریم افتاد که حتما داره منو میبینه
، چون تا حالا بهم سلام نکرده بود
آروم پا شدم و خیلی با حالت نرمال و عادی به رامین گفتم سلام منو هم برسون و از
اتاق رفتم بیرون
بعد از نیم ساعت رامین با کمی ناراحتی و با خنده صدام کرد و گفت
هستی یونس تو رو میدیده و منم وقتی داشتم خداحافظی میکردم متوجه شدم
دیگه من خیلی ناراحت شدم
اما رامین همچین ناراحت هم نبود چون واسه اونا که بچه
استانبول هستند یه چیز عادی 
اما ناراحتی من چند تا علت داشت
یک اینکه گناه کرده بودم اما همچین زیاد واسه این موضوع ناراحت نبودم چون عمدی
نبوده و نمیدونستم و شایدم اصلا گناه نکرده ام![]()
اما بیشتر ناراحتم چون موهامو صاف نکرده بودم و منو با حالت موهای وزوزی دیده
و
شایدم از قیافم ترسیده به همین خاطر بهم سلام رسونده![]()
از طرف دیگه هیچ آرایشی نداشتم بجز رژ پر رنگ ( از اون 24 ساعتیا )
که ای کاش اونو
هم نداشتم چون رژ به تنهایی آدم و خوشگل نمیکنه که هیچ زشتتر هم میکنه
درست اینجوری بودم
هدفم از زدن رژ آرایش کردن نبود به خاطر لبم که خشک نباشن همیشه میزنم ![]()
الان که اینا رو اینجا نوشتم دلم خنک شد یکم به خودم اومدم و یه نفس راحت کشیدم ![]()
راستی رامین یکم پیش به مهندس زنگید و تبلتم رو پرسید اونم گفت درستش کرده ، رامین
هم رفته بیاره
![]()
![]()
![]()