سلام


خیلی ببخشید که 3 روزه نتونستم بهتون سر بزنم 


آخه نبودم ، رفته بودم مهمونی ، ولی حالا باز اومدم http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/bicyclesmiley.gifاذیت کنم


روز پنج شنبه من روزه بودم ساعت 11 بود که با صدای تلفن از خواب بیدار


شدم ، رامین بود ؛ گفتش همه کارهام روبه راهه و یه سرپایی میام خونه


بچه ها رو ببینم بعد برم ترکیه ( من که میدونم دلش واسه من تنگ شده )


فقط به روی خودش نمیاره


ساعت 3 ظهر بود ؛ من از گرسنگی داشتم میمردم ، سرم هم درد میکرد


و هی داشتم ساعتو نگاه میکردم اما تا اذان مغرب حدودا  7  ساعت هنوز مونده بود


از خدا معذرت خواهی کردم و گفتم گناهمو ببخشه ، آوردم افطار کردم http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/hallcandysmile.gif


رامین هم ساعت 7 عصر رسید و با عجله زیاد داشت آماده رفتن به ترکیه میشد


به ما هم گفت شما نمیخوایین جایی برین ؟ آخه تو خونه تنهایین


ما هم زود گفتیم میریم خونه خواهرمینا ، ما زودتر از رامین آماده شدیم و


رامین به یکی از دوستای خود زنگید اونم اومد ما رو به شهر  خواهرمینا رسوند


ما ساعت هشت و نیم بود رسیدیم ، اول یه سر رفتیم بازار


آخه فرداش جمعه بود


روز جمعه به رامین زنگیدم گفتش امروزم اونجا موندنیه


خوب ما هم تو خونه خواهرم موندنی شدیم ، 


جمعه قرار شد شب بریم پارک ، شب رسید و ما رفتیم


 کلی خوش گذشت


وقتی برگشتیم ساعت 2 شب بود ، خوب منم به ناچار خوابیدم


آخه اونا اینترنت نداشتند که بهتون سر بزنم، فقط با گوشی میومدم


و نظراتتون رو تایید میکردم


روز شنبه داشتیم صبحانه میخوردیم که خواهر کوچیکم


(که خونشون در همون شهره ) اومد ، این خواهرم یکم آرایشگری بلده


زودی فرصت رو از دست ندادم و گفتم موهامو رنگ کنه ، مهیار و پسر خواهرم


رو فرستادیم  برام رنگ خرید ، البته چی بخره رو روی کاغذی نوشتیمو


دادیم دستشون


رنگ رو آوردند و ما شروع به کار شدیم ...........................


به به به به این رنگ خیلی بهم میومد ( یه رنگ تیره ) بود .


ساعت 12 ظهر بود که رامین بهم زنگید و گفت که رسیده و ایرانه .


بچه ها خواهرم یه همسایه داره که گوش سوراخ میکنه ، بله منم دادم گوشمو


سوراخ کرد ، خیلی میترسیدم ، اما به خوبی تموم شد و الان یه نخ تو گوشمه


اینا سوراخ دوم گوشم بود ، حالا هم باید به فکر خریدن یه گوشواره دوم باشم


هوا داشت تاریک میشد ما هم به فکر برگشتن به خونمون افتادیم


شب برگشتیم و ساعت 11 رسیدیم خونمون


خوب دیگه سرتونو درد نمیارم


                                
                                          wavewavewave